آنالیتیک



هر انسانی، ناطق است.

هر ناطقی حیوان است؛

پس هر انسانی، حیوان است.

 

این یک مثال از قیاس اقترانی بود.

 

قیاس چیست؟

استدلالی که در آن ذهن با استفاده از اصول و قضایایی کلی که درستی آنها معلوم است، به مطلوب خود منتقل میشود. (راه اساسی و عمده اندیشه)

 

اصطلاحات عمومی قیاس:

۱. صورت قیاس:

مقصود از صورت قیاس شکل و هیئت قرار گرفتن قضایا و نحوه ترکیب آنهاست!

 

۲. مقدمه:

آن قضیه ای است که صورت قیاس از آن ترکیب و تشکیل می‌شود. که به این قضایا «مواد قیاس» گفته می‌شود.

 

۳. مطلوب:

آن قضیه ای است که از قیاس لازم می‌آید. این قضیه آنگاه که در ذهن تشکیل مقدمات را آغاز میکند، مطلوب خوانده می‌شود.

 

۴. نتیجه:

نتیجه همان مطلوب است که پس از استنباط آن از قیاس، نتیجه نامیده می‌شود.

 

۵. حدود:

به اجرای ذاتی مقدمه حدود گفته می‌شود. (موضوع و محمول و .)

 

انواع قیاس:

 

بر اساس مواد قیاس (صناعات خمس):

۱. برهان

۲. جدل

۳. خطابه

۴. شعر

۵. مغالطه

 

بر اساس صورت قیاس:

۱. اقترانی

۲. استثنائی

 

قیاس استثنائی:

در مقدمات آن نتیجه و یا نقیض آن تصریح می‌شود.

چون در آن کلمه استثنا وجود دارد قیاس استثنائی گویند؛ مانند: اگر و اما و .

 

قیاس اقترانی:

این قیاس گاهی از چند حملیه تشکیل می‌شود، که در این صورت «قیاس اقترانی حملی» نامیده می‌شود؛ و گاهی از چند شرطیه و یا یک شرطیه و یک حملیه تشکیل می‌شود که در این صورت، «قیاس اقترانی شرطی» نامیده می‌شود.

 

حدود قیاس اقترانی حملی:

حد اصغر: حدی که در صغری مقدمه وجود دارد و در نتیجه موضوع واقع می‌شود.

حد اکبر: حدی که در کبری مقدمه وجود دارد و در نتیجه محمول واقع می‌شود.

حد اوسط: حد وسطی که مشترک است در دو قضیه مقدمه و در نتیجه حذف می‌شود.

حد منبسط: در قضایای موجبه موضوع است، در قضایای سالبه محمول است!

 

قواعد عمومی قیاس اقترانی:

۱. تکرار حد وسط در هر دو قضیه

۲. موجبه بودن یکی از دو قضیه

۳. کلی بودن یکی از دو قضیه

۴. نتیجه تابع مقدمه پست تر است

۵. قیاسی که صغری آن موجبه جزئیه و کبری آن سالبه کلیه است نتیجه بخش نیست!


استدلال غیر مباشر:

در این نوع استدلال برای استنتاج یک تصدیق جدید از چند قضیه استفاده می‌شود.

 

انواع استدلال غیر مباشر:

۱. قیاس: سیر کردن ذهن از کلی به جزئی

۲. استقرا: سیر کردن ذهن از جزئی به کلی

۳. تمثیل: سیر کردن ذهن از جزئی به جزئی


استدلال مباشر:

1-تقابل

2-عکس

3-نقض

 

استدلال مباشر (تقابل):

 

1-تناقض:

 

دو قضیه ای که موضوع و محمول آن ها یکسان، ولی کیف و کم متفاوت است.

 

نتیجه: از صدق یا کذب یکی حتما صدق و کذب آن یکی را میتوان نتیجه گرفت.

 

 

2-تضاد:

 

دو قضیه ی کلی که موضوع و محمول و کم (کلی) یکسان ولی کیف متفاوت است.

 

نتیجه: از صدق یکی میتوان کذب آن یکی را نتیجه گرفت اما از کذب یکی نمیتوان کذب آن یکی را نتیجه گرفت. به بیان دیگر نمیتوانند هر دو صادق باشند اما میشود که هردو کاذب باشند.

 

 

3-دخول تحت تضاد:

 

دو قضیه جزئی که موضوع و محمول و کم (جزئی) یکسان ولی کیف متفاوت است.

 

نتیجه: از کذب یکی صادق آن یکی را میتوان نتیجه گرفت اما از صدق یکی نمیتوان کذب آن یکی را نتیجه گرفت به بیان دیگر نمیتوانند هردو کاذب باشند اما می‌شود که هردو صادق باشند.

 

 

4-تداخل: دو قضیه که محمول و موضوع و کیف یکسان ولی کل متفاوت است.

 

نتیجه: میتوان از صدق کلیه، صدق جزئیه را نتیجه گرفت و میتوان از کذب جزئیه، کذب کلیه را نتیجه گرفت.

اما نمیتوان از کذب کلیه، کذب جزئیه و صدق جزئیه، صدق کلیه را نتیجه گرفت.

 

استدلال مباشر (عکس):

 

1-عکس مستوی:

 

دو قضیه که در آنها جای موضوع و محمول عوض شده ولی کیف و صدق و کذب ثابت مانده. (ممکن است کم تغییر کند)

 

روش تغییر کم در عکس مستوی به طرزی که قضیه صادق بماند:

موجبه کلیه ⬅️ موجبه جزئیه

موجبه جزئیه ⬅️ موجبه جزئیه

سالبه کلیه ⬅️ سالبه کلیه

سالبه جزئیه عکس مستوی ندارد

 

 

2-عکس نقیض:

 

_ روش موافق (قدما):

در این روش، دو قضیه، موضوع و محمولشان به نقیض تبدیل و جای آنها با یکدیگر عوض می‌شود ولی صدق و کیف ثابت مانده. (ممکن است کم تغییر کند)

موجبه کلیه ⬅️ موجبه کلیه

موجبه جزئیه عکس نقیض ندارد

سالبه کلیه ⬅️ سالبه جزئیه

سالبه جزئیه ⬅️ سالبه جزئیه

 

 

_ روش مخالف (متاخران):

در این روش، دو قضیه، محمول به نقیض خود تبدیل و به جای موضوع می‌نشیند و خود موضوع به جای محمول. با تغییر کیف و حفظ صدق. (ممکن است کم تغییر کند)

موجبه کلیه ⬅️ سالبه کلیه

موجبه جزئیه عکس نقیض ندارد

سالبه کلیه ⬅️ موجبه جزئیه

سالبه جزئیه ⬅️ موجبه جزئیه

 

استدلال مباشر (نقض):

 

1- نقض موضوع:

نقیض موضوع قضیه اول به جای موضوع قضیه دوم می نشیند.

(اختلاف در کیف و کم)

موجبه کلیه⬅️ سالبه جزئیه

موجبه جزئیه نقیض موضوع ندارد

سالبه کلیه⬅️ موجبه جزئیه

سالبه جزئیه نقیض موضوع ندارد

 

2- نقض محمول:

نقیض محمول قضیه اول به جای محلول قضیه دوم می‌نشیند.

(اختلاف در کیف و حفظ کم)

موجبه کلیه⬅️️ سالبه کلیه

موجبه جزئیه⬅️ سالبه جزئیه

سالبه کلیه⬅️ موجبه کلیه

سالبه جزئیه⬅️ موجبه جزئیه

 

3- نقض تام یا نقض طرفین:

نقیض موضوع و محمول قضیه اول به جای موضوع و محلول قضیه دوم می‌نشیند.

(اختلاف در کم و حفظ کیف)

موجبه کلیه⬅️ موجبه جزئیه

موجبه جزئیه نقض تام ندارد

سالبه کلیه⬅️ سالبه جزئیه

سالبه جزئیه نقض تام ندارد


قضیه:

قضیه یک جمله خبری است.

یا به قولی: هر قولی که مشتمل بر اثبات یا نفی خبری باشد، و بر خلاف انشا، قابل تصدیق و تکذیب باشد، قضیه نامیده می‌شود.

 

قضیه، قولی است مرکب که در آن حکم شده باشد به صدق جزء دوم بر همان چیزی که جزء اول بر آن صدق می‌کند (صورت اوّل)، یا به تبعیت و مصاحبت جزء دوم نسبت به جزء اول (صورت دوّم)، یا به معاندت و تباین جزء دوم با جزء اول (صورت سوّم)، و یا به سلبِ (اتحاد، تابعیت و تباینِ) جزء دوم از جزء اول (صورت چهارم). 

 

 صورت اول را قضیه حملیه،

و صورت دوم را قضیه شرطیه متصله

و صورت سوم را قضیه شرطیه منفصله می‌گویند.

 

مثال صورت اول (قضیه حملیه): "انسان حیوان است" که جزء اول "محکومٌ علیه"، و جزء دوم "محکومٌ به" است، و نیز مشتمل بر جزء دیگری است که "رابطه" نام دارد. لکن دو جزء اول جزء مادی هستند و رابطه، جزء صوری است که گاهی ذکر و گاهی حذف می‌شود.

 

مثال صورت دوم (قضیه شرطیه متصله): "اگر خورشید طلوع کرده باشد روز موجود است" که به مصاحبت و تبعیت وجود روز نسبت به طلوع خورشید حکم شده است.

 

مثال صورت سوم (قضیه شرطیه منفصله): "عدد یا زوج است یا فرد" که به مباینت و تعاند جزء اوّل با جزء دوم حکم کرده‌ایم.

 

مثال صورت چهارم: "چنین نیست که انسان حیوان است" و "چنین نیست که اگر خورشید طلوع کرده باشد روز موجود است" و "چنین نیست که عدد یا زوج است یا فرد".

علاوه بر اجزای مادی (محکومٌ علیه و محکومٌ به) و صوری (رابط) که اجزای ذاتی قضیه هستند و هر قضیه‌ای خالی از آنها نیست، اجزای دیگری نیز در قضیه هست که مقتضای ذات قضیه نیست مانند ادات سلب و جهت، که در بعضی از قضایا ذکر می‌شوند و در بعضی دیگر ذکر نمی‌شوند.

 

ارکان قضیه ساده:

 

قضیه «الف ب است» از سه جز تشکیل میشود:

 

1- الف، امری است که درباره آن حکم و اظهار نظر می کنیم و «موضوع» نام دارد.

 

2- ب، مفهومی است که بیانگر حکم و اظهار نظر ما درباره الف می‌باشد و «محمول» نامیده می شود.

 

3- فعل ربطی «است» که اصطلاحاً آن را رابط می نامند و نقش آن این است که نشان می‌دهد میان موضوع و محمول رابطه ای وجود دارد و لذا آنها را از شکل دو مفهوم مستقل خارج کرده و به شکل یک حکم یا تصویر یا جمله خبری در می آورد.

 

* قضیه که فعل ربطی آن ایجابی باشد «موجبه» و قضیه ای که فعل ربطی آن سلبی باشد «قضیه سالبه» می نامند.

 

* موضوع و محمول هر قضیه را اصطلاحاً دو «حد» آن قضیه می نامند.

 

* موجبه بودن یا سالبه بودن قضیه تنها بستگی به فعل ربطی دارد و سلب و ایجاب موضوع یا محمول در آن تاثیری ندارد، لذا قضیه «دنیا بی وفاست» موجبه و قضیه «دنیا با وفا نیست» سالبه است.

 

قضیه مسوّر، کامل ترین و دقیق ترین شکل قضیه است که در همه علوم از آن استفادذه می شود از این رو در منطق نیز به این نوع قضیه توجه بیشتری می شود از آنجا که قضیه مسوّر چه کلی و جزئی می توانند موجبه یا سالبه باشند، اقسام چهارگانه زیر به عنوان انواع اصلی قضایای ساده منطقی قابل تصور است:

 

1- هر الف ب است (قضیه موجبه کلیه)؛ مانند هر انسانی ناطق است.

2- هیچ الف ب نیست (قضیه سالبه کلیه)؛ مانند هیچ راننده ای نابینا نیست.

3- بعضی الف ب است (قضیه موجبه جزئیه)؛ مانند بعضی از فیلسوفان شاعر هستند.

4- بعضی الف ب نیست (قضیه سالبه جزئیه)؛ مانند بعضی از دانشجویان کوشا نیستند.

 

استدلال:

از یک یا چند قضیه ، قضیه جدیدی را استنتاج کردن

 

* استدلال یا مباشر است یا غیر مباشر

 

استدلال مباشر:

از یک قضیه ، قضیه جدیدی رو استنتاج کردن

 

استدلال غیر مباشر:

از چند قضیه ، قضیه جدیدی را استنتاج کردن


قبلا گفتیم تصور آنچه در خارج وجود دارد در ذهن مفهوم است.

 

تصور خود نیز دو گونه است:

۱. کلی

۲. جزئی

 

تصور کلی دو گونه است:

۱. کلی ذاتی

۲. کلی عرضی

 

کلی ذاتی:

نوع

جنس

فصل

 

کلی عرضی:

عرض عام

عرض خاص

 

به این پنج نوع تصور کلی، کلیات خمس گفته می‌شود.


- هریک از مقدمات قیاس فی نفسه و با قطع نظر از شروط معتبر در قیاس میتوانند یکی از قضایای محصوره چهارگانه باشند (موجبه کلیه / موجبه جزئیه / سالبه کلیه / سالبه جزئیه) و اگر صورت چهارگانه صغری را در کنار  صورتهای چهارگانه کبری قرار دهیم شانزده حالت به وجود خواهد آمد.

اگر نتایج این ضرب ها منتج بود «قیاس» و اگر منتج نبود «عقیم» خوانده میشود.

 

قاعده کلی برای ضربهای شکلهای چهارگانه:

1- حد وسط باید حداقل یک بار منبسط باشد

2- حد منبسط در نتیجه در مقدمه نیز باید حد منبسط باشد

3- از دو مقدمه سالبه هیچ نتیجه ای حاصل نمیشود

4- اگر یکی از مقدمات سالبه باشد نتیجه نیز سالبه است

5- از دو مقدمه موجبه نمیتوان نتیجه سالبه گرفت

 

* حد منبسط: حدی است که اگر موضوع قرار گرفته باشد کلی و اگر محمول قرار گرفت سالبه باشد.

 

شکل اول:

- در شکل اول حد وسط در صغری محمول و در کبری موضوع قرار میگیرد.

 

- شروط شکل اول:

1- موجبه بودن صغری

2- کلی بودن کبری

 

- با توجه به قواعد کلی و شروطی که گفته شد در شکل اول فقط چهار ضرب منج است. زیرا شرط اول هشت ضرب را عقیم و شرط دوم چهار ضرب را عقیم میکند.

 

- ضرب اول: موجبه کلیه × موجبه کلیه = موجبه کلیه

- مثال: هر آبی مایع است. هر مایعی سیال است. در نتیجه هر آبی سیال است.

 

- ضرب دوم: موجبه کلیه × سالبه کلیه = سالبه کلیه

- مثال: هر آبی مایع است. هیچ مایعی منجمد نیست. در نتیجه هیچ آبی منجمد نیست.

 

- ضرب سوم: موجبه جزئیه × موجبه کلیه = موجبه جزئیه

- مثال: بعضی از گدایان مستمند هستند. هر مستمندی مستحق صدقه است. در نتیجه بعضی از گدایان مستحق صدقه هستند.

 

- ضرب چهارم: موجبه جزئیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: بعضی از گدایان بی نیاز هستند. هیچ بی نیازی مستحق صدقه نیست. در نتیجه بعضی از گدایان مستحق صدقه نیستند.

 

شکل دوم:

- شکل دوم قیاسی است که حد وسط در آن در هر دو مقدمه محمول است.

 

- شروط شکل دوم:

1- اختلاف در کیف دو مقدمه

2- کلی بودن کبری

 

- با توجه به شروط یاد شده فقط چهار ضرب سالم باقی میماند زیرا شرط اول هشت ضرب و شرط دوم چهار ضرب را عقیم میکند.

 

- ضرب اول: موجبه کلیه × سالبه کلیه = سالبه کلیه

- مثال: هر نشخوار کننده ای سم شکافته دارد. هیچ برنده ای سم شکافته ندارد. در نتیجه هیچ نشخوار کننده ای برنده نیست.

 

- ضرب دوم: سالبه کلیه × موجبه کلیه = سالبه کلیه

- مثال: هیچ ممکنی همیشگی نیست. هر حقی همیشگی است. در نتیجه هیچ ممکنی حق نیست.

 

- ضرب سوم: موجبه جزئیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: بعضی ف طلا است. هیچ نقره ای طلا نیست. در نتیجه: بعضی ف نقره نیست.

 

- ضرب چهارم: سالبه جزئیه × موجبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: بعضی از اجسام ف نیستند. هر طلایی ف است. در نتیجه بعضی از اجسام طلا نیستند.

 

شکل سوم:

- شکل سوم قیاسی است که در آن حد وسط در هر دو مقدمه موضوع است.

 

- شروط شکل سوم:

1- موجبه بودن صغری

2- کلیت یکی از مقدمه ها

 

- با توجه به شروط یاد شده فقط شش ضرب باقی میماند. زیرا شرط اول هشت ضرب را و شرط دوم دو ضرب را عقیم میکند.

 

- ضرب اول: موجبه کلیه × موجبه کلیه = موجبه جزئیه

- مثال: هر طلایی ف است. هر طلایی گران قیمت است. در نتیجه بعضی از فها گران قیمت هستند.

 

- ضرب دوم: موجبه کلیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: هر طلایی ف است. هیچ طلایی نقره نیست = بعضی ف نقره نیست

 

- ضرب سوم: موجبه جزئیه × موجبه کلیه = موجبه جزئیه

- مثال: بعضی پرنده سفید است. هر پرنده حیوان است. در نتیجه بعضی سفیدها حیوان هستند.

 

- ضرب چهارم: موجبه کلیه × موجبه جزئیه = موجبه جزئیه

- مثال: هر پرنده حیوان است. بعضی پرنده سفید است. در نتیجه بعضی حیوان ها سفید هستند.

 

- ضرب پنجم: موجبه کلیه × سالبه جزئیه = سالبه جزئیه

- مثال: هر حیوانی حساس است. بعضی حیوانات انسان نیستند. در نتیجه بعضی حساس ها انسان نیستند.

 

- ضرب ششم: موجبه جزئیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: بعضی از طلاها ف هستند. هیچ طلایی آهن نیست. در نتیجه بعضی فات آهن نیستند.

 

شکل چهارم:

- در شکل چهارم حد وسط در صغری موضوع و در کبری محمول قرار دارد.

 

- شروط شکل چهارم:

1- هیچ یک از مقدمات نباید سالبه جزئیه باشد.

2- هرگاه دو مقدمه آن موجبه است صغری کلیه باشد.

 

- با توجه به شروط یاد شده فقط پنج ضرب باقی میماند زیرا شرط اول چهار ضرب و شرط دوم سه ضرب را عقیم میکند.

 

- ضرب اول: موجبه کلیه × موجبه کلیه = موجبه جزئیه

- مثال: هر انسانی حیوان است. هر ناطقی انسان است. در نتیجه بعضی حیوانات ناطق هستند.

 

- ضرب دوم: موجبه کلیه × موجبه جزئیه = موجبه جزئیه

- مثال: هر انسانی حیوان است. بعضی از داران انسان هستند. در نتیجه بعضی از حیوانات دار هستند.

 

- ضرب سوم: سالبه کلیه × موجبه کلیه = سالبه کلیه

- مثال: هیچ ممکنی همیشگی نیست. هرچه محل حوادث است ممکن است. در نتیجه هیچ موجود همیشگی محل حوادث نیست.

 

- ضرب چهارم: موجبه کلیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- مثال: هر آبی مایع است. هیچ منجمدی آب نیست. در نتیجه بعضی از مایع ها منجمد نیستند.

 

- ضرب پنجم: موجبه جزئیه × سالبه کلیه = سالبه جزئیه

- بعضی از آب ها شیرین هستند. هیچ منجمدی آب نیست. در نتیجه بعضی از شیرین ها منجمد نیستند.

 


قیاس اقترانی حملی:

قیاس اقترانی حملی از چند قضیه حملیه تشکیل میشود.

برای آنکه قیاس اقترانی، مطلوب را نتیجه دهد، باید از دو مقدمه تشکیل شده باشد و باید در آن دو مقدمه، سه حد وجود داشته باشد: حدی که در هر دو مقدمه تکرار شده و مشترک میان آن دو است، و حدی که اختصاص به مقدمه نخست دارد؛ و حد دیگری که اختصاص به مقدمه دوم دارد. حدی که تکرار می شود و در هر دو مقدمه وجود دارد، همان است که میان دو حد دیگر ارتباط برقرار می کند. این حد در نتیجه، که از آن دو حد دیگر تشکیل می گردد، حذف می شود؛ زیرا یکی از آن دو حد، موضوع و دیگری محمول نتیجه واقع می شود.

 

حدود قیاس اقترانی حملی:

حد اصغر: حدی که در صغری مقدمه وجود دارد و در نتیجه موضوع واقع می‌شود.

حد اکبر: حدی که در کبری مقدمه وجود دارد و در نتیجه محمول واقع می‌شود.

حد اوسط: حد وسطی که مشترک است در دو قضیه مقدمه و در نتیجه حذف می‌شود.

 

قواعد عمومی قیاس اقترانی:

۱. تکرار حد وسط در هر دو قضیه

۲. موجبه بودن یکی از دو قضیه

۳. کلی بودن یکی از دو قضیه

۴. نتیجه تابع مقدمه پست تر است

۵. قیاسی که صغری آن موجبه جزئیه و کبری آن سالبه کلیه است نتیجه بخش نیست!

 

شکلهای چهارگانه:

گفتیم در هر قیاس اقترانی وما سه حد وجود دارد: وسط، اصغر و اکبر.
و اکنون می گوییم: موقعیت حد وسط نسبت به اصغر و اکبر در دو مقدمۂ قیاس، صورتهای مختلفی دارد. در قیاس حملی، حد وسط گاهی در هر دو مقدمه، موضوع و یا در هر دو محمول واقع می شود؛ و گاهی در صغری، موضوع و در کبری، محمول قرار می گیرد، و یا به عکس. پس در اینجا چهار صورت وجود دارد؛ و هر یک از صورتها را «شکل» می نامند. ما در مطلب بعدی هر یک از شکلهای چهارگانه در قیاس اقترانی حملی را مورد بررسی قرار می دهیم.


قیاس اقترانی:

قیاس اقترانی قیاسی است که عین نتیجه یا نقیض نتیجه بالفعل در مقدمات آن مذکور باشد.

این قیاس را از آن جهت اقترانی گویند که هریک از اجزای نتیجه قرین و همراه مقدمه ای از استدلال است.

 

قیاس اقترانی بر دو نوع است:

1. قیاس اقترانی حملی: قیاسی که هر دو مقدمه آن قضیه حملی باشد.

2. قیاس اقترانی شرطی: قیاسی است که هردو یا یکی از مقدمات قضیه شرطی باشد.


کلیات خمس:

میگویند هر کلی را که نسبت به افراد خود آن کلی در نظر بگیریم و رابطه اش را با افراد خودش بسنجیم از یکی از پنج قسم ذیل خارج نیست:

 

۱. نوع:

مفهومی کلی که بیانگر تمام ذات یا حقیقت شی است.

(مانند اسب نسبت به حیوان)

 

۲. جنس:

مفهومی کلی که بیانگر بخشی از حقیقت شی است.

(مانند حیوان نسبت به انسان و شتر)

 

۳. فصل:

مفهومی کلی است که یک نوع را از سایر انواع در یک جنس جدا می‌کند.

(مانند ناطق که انسان را در جنس حیوان از سایر انواع حیوان جدا می‌کند)

 

4. عرض عام:

مفهومی کلی است که خارج از ذات شی و در عین حال مختص به افراد آن نیست.

(مانند راه رونده نسبت به انسان یا شتر)

 

5. عرض خاص: مفهومی کلی است که خارج از ذات شی و مختص به افراد آن است.

(مانند نویسنده برای انسان)

 

تعریف:

یک مفهوم را به چهار صورت میتوان تقسیم کرد:

1. جنس قریب + فصل قریب = حد تام (مثل: «حیوان ناطق» برای تعریف انسان)

2. جنس بعید + فصل بعید = حد ناقص (مثل «جسم ناطق» برای تعریف انسان)

3. جنس قریب + عرض خاص = رسم تام (مثل «حیوان کاتب» برای تعریف انسان)

4. جنس بعید + عرض خاص = رسم ناقص (مثل «جسم کاتب» برای تعریف انسان)

 

 

 

 


- چنانکه گذشت منطق راه و روش صحیح فکر کردن و درست اندیشیدن را می آموزد و بنا بر این موضوعش تصورات وتصدیقات معلوم است از آن جهت که موجب کشف مجهول می شود. به عبارت دیگر موضوع آن معرف و حجت است که اموری ذهنی است.
این امور ذهنی برای اینکه از ذهن کسی به ذهن دیگری انتقال یابد ، نیازمند به علائم و نشانه هایی است که نماینده آن معانی ذهنی باشند. مهمترین و کاملترین این علائم که موجب آگاهی افراد از ما فی الضمیر یکدیگر می شود ، الفاظ است.


چنانکه شاعر میگوید:
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
چون که بادی پرده را در هم کشید
سرّچ صحن خانه شد بر ما پدید

 

دلالت:

هنگامی که از روزنی دودی متصاعد باشد ، از دیدن آن دود پی به وجود آتش می برید. یعنی از علم به دود ، علم به چیز دیگر حاصل می کنید.
در حقیقت دود ذهن شما را به وجود آتش رهنمون شده یا به عبارت دیگر به وجود آتش دلالت و راهنمائی کرده است.
پس دلالت عبارت از بودن شیء است به نحوی که از علم به آن علم به چیز دیگر حاصل شود . مانند همان دلالت دود بر آتش، و دلالت جای پا بر رونده، و دلالت پریدگی رنگ بر ترس، و دلالت پرچم افراشته بر جشن.

چیزی که علم بدان موجب علم به چیز دیگر شود ، دال (راهنمایی کننده ) یا علامت (le signe) و آن چیزی که به واسطه چیز دیگر علم بدان حاصل شود ، مدلول (راهنمائی شده) (la chose significe) نام دارد.

 

اقسام دلالت:

دلالت بحکم استقراء برسه قسم است:
۱۔ دلالت عقلى
۲- دلالت طبعی
۳- دلالت وضعی

 

۱- دلالت عقلی: دلالت عقلی یعنی دلالتی که سبب آن عمل باشد. مانند دلالت دود بر آتش، ودلالت جای پای بر رونده ، ودلالت مصنوع برصانع، ودلالت متحرک بر محل.

 

۲- دلالت طبعی: دلالت طبعی عبارت است از دلالت آثار خارجی بدی بر حالات طبیعی (مزاج) یا نفسانی. مانند دلالت سرعت ضربان نبض بر تب، و دلالت سرخی چهره بر تب با آزرم، و دلالت بریدگی رنگ بر ضعف بدن یا بر ترس. از آثار خارجی بدنی که نشانه عواطف درونی است در روانشناسی به زبان عواطف، تعبیر شده است.

 

۳- دلالت وضعی: دلالت وضعی عبارت از دلالتی است که سبب آن وضع ( قرارداد ) باشد. باین معنی که چیزی را علامت و نشانه چیز دیگر قرار داده باشند. مانند دلالت لفظ میز بر معنی میز و دلالت نوشته میز بر لفظ آن، و دلالت لباس سیاه بر ماتم و دلالت علائم جبری و علائم مخابرات بر معانی مخصوص.

 

بدیهی است که اگر کسی عالم به وضع (قرارداد) نباشد، از این علائم پی به چیزی نمی برد و معنی درک نمی کند. مثلا هر فرد آدمی که در بیابانی جای پائی بیند، بوجود رونده حکم می کند (زیرا دلالت عقلی برای همه یکسان است) اما کسی که زبان فارسی آشنا نباشد، از لفظ و «دیوار» و و «میز» و و «مادر» چیزی در نمی یابد.
چه وی نمی داند هر یک از این الفاظ را در فاسی برای چه معنای وضع کرده اند.

باید دانست که در هر یک از اقسام سه گانه دلالت، عقل مدخلیت دارد. یعنی بدون دخالت عقل، ذهن از هیچ دالی به مدلول آن منتقل نمی شود. ولی در دلالت طبعی و وضعی، علاوه بر عقل ، عامل دیگر (طبع یا وضع ) نیز دخالت دارد. در صورتی که در دلالت عقلی، عقل به تنهایی کافی است.

دلالتی که در منطق مورد توجه است ، همان دلالت لفظ برمعنی است که دلالتی وضعی (signification conventionnelle) است.

هر لفظ موضوع (یعنی لفظی که برای معنای وضع شده باشد، مانند لفظ «درخت» و «گل» و «آمد» و «از» و غیره)، موضوع له و واضعی دارد.
موضوع له یعنی آن چیزی که لفظ برای آن وضع شده است. واضع یعنی شخص یا جماعتی که لفظ را وضع کرده است.

 

اقسام دلالت لفظ بر معنی:

دلالت لفظ بر معنی به حصر عقلی سه قسم أست:
۱- دلالت مطابقه
۲- دلالت تضمن
۳- دلالت التزام

زیرا هر لفظ موضوعی دال بر معنی است. و آن معنی که در واقع مدلول لفظ است، یا عین موضوع له است، یا داخل در آن، یا خارج از آن.
در صورت اول دلالت مطابقه است، و در صورت دوم تضمن، و در صورت سوم التزام.

 

۱- دلالت مطابقه: یعنی دلالت لفظ بر تمام موضوع له. چنانکه مثلا خانه بگویند و مراد تمام حیاط و اطاقها و در و پنجره و غیره باشد. یا میز بگویند و مراد همه اجزاء میز باشد. در این نوع دلالت ، لفظ و معنی کاملا مطابق و موافق است.

 

۲- دلالت تضن: یعنی دلالت لفظ و جزء معنی موضوع له. مثلا دیوار خانه کسی خراب شده است و او می گوید: خانه ام خراب شده است ، که مراد از خانه در این جمله دیوار خانه است، نه تمام خانه.
همچنین است وقتی کسی بگوید: میز شکست و مرادش پایه میز باشد.
وجه تسمیه این دلالت بتضمن آن است که در این نوع دلالت ، لفظ بر جزء موضوع له یعنی ہر چیزی که در ضمن موضوع له موجود است، دلالت دارد.

 

۳- دلالت التزام: یعنى دلالت لفظ بر امری که خارج از معنی موضوع له است ولی در ذهن با آن ملازم است، یعنی هر گاه موضوع که در ذهن حاصل شود ، آن امر خارج از آن نیز، با آن حاصل شود. مانند دلالت سقف بر دیوار. چه هر گاه سقف در ذهن حاصل شود ، دیوار نیز حاصل خواهد شد. و مانند دلالت مصنوع بر صانع ، و دلالت سه بر فردیت، و دلالت شیر بر شجاع.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

همه چیز ، همه جا ، همه وقت عکس ماشین ‏بیشتر از اکسیژن به شنیدن یه خبر خوب نیاز دارم! ارز دیجتال دکتر آلاء طراحی سایت، سئو، تبلیغات در گوگل مهاجراستیل مبل ایفل ربات وبلاگ جدید تدريس خصوصي زبان انگليسي